پاسخ بنده :
مردم غیور آمل سر این خائنین و منافقان را به بالای دار بردند و از این جهت درست است که اینها سربه دارانند. و این مردم آمل بودند که درسی فراموش نشدنی به کمونیست ها در تمام کشورها دادند و از آن زمان ( 6 بهمن 60) بود که کمونیست ها به سوی زوال و پستی کشیده شدند. و قطعاً مردم آمل با آنها همراه نبودند که نتوانستند در آمل بمانند، پس چرا در شر نماندند؟ شما که میگویید سپاهیا و بسیجیا ترسیده بودند، پس دیگر کسی جز مردم نمیمانند، اگر کسی جز مردم نبودند و با اینکه شما میگویید نیروهای بسیجی ترسیدند و فرار کردند چه کسی اسن مزدوران را از شهر بیرون کرد؟
نظرات شخص خواننده :
نویسنده: علی
دوشنبه 1 شهریور1389 ساعت: 1:52
فرشاد عزیز!چگونه دو نیروی مسلح یعنی بسیج و سپاه در محاصره میمانند آن وقت مردم بی دفاعی که کارمند و کاسب و کارگر و معلم اند به دفاع از شهر برمیخیزند؟
مگر مردم معمولی اسلحه میتوانند دستشان بگیرند؟برای این کار کجا تعلیم دیده اند؟
سال 57 هم همه مراکز رژیم شاه را چریکهای فدایی و مجاهدین خلع سلاح میکردند و به مردم تحویل میدادند.مردم معمولی که جلوی چریک نمیتوانند بایستند.وقتی در سال 49 علی اکبر صفایی فراهانی در سیاهکل به دست افراد محلی دستگیر شد در عین اینکه میتوانست برای اینکه به آنها آسیبی نرسد از خودش دفاع نکرد ولی وقتی ژاندارمها برای بردنش آمدند با دست بسته چند تا ژاندارم را زده بود.چریکی که میتواند در سرمای زیر صفر جنگلهای گیلان و مازندران بماند و بجنگد اولا با مردم معمولی کاری ندارد.ثانیا برایش کاری ندارد.مردم معمولی اگر میتوانستند چرا جلوی صدام نتوانستند بایستند که امروز که 22 سال از جنگ میگذرد هنوز که هنوزه از جبهه های حق علیه باطل دارند جنازه می آورند.
نویسنده: علی
دوشنبه 1 شهریور1389 ساعت: 1:59
بعد هم کلی سپاهی و بسیجی کشته شدند.ارتشی ها که در همان نگاه اول تسلیم شان میشدند.فقط سپاهی ها و بسیجی ها را میزدند.مگر پرنده نوپرواز را نخواندی؟وتی فریدون خرم روز جلوی ماشینی را گرفت و به سرنشینانش گفت شما کی هستید؟گفتند سپاهی.بی معطلی ژ-سه اش را برد توی ماشین و همه شان را به رگبار بست.یا شش نفر را کنار دادسرای آمل اعدام کردند.پیروت محمدی فرمانده نظامیشان میگفت مواظب باشید نوک تفنگتان به روی مردم نباشد.بسیار انسانهای خوبی بودند.خود امام جمعه آمل گفت ما اگر 100 تا از این جوانها داشتیم صدام را شکست میدادیم.و فراموش نکن جنگ ما تا خرداد 61 و آزاد ساری خرمشهر واقعا جنگی میهنی بود و از چریکها و مجاهدین همه در آن شرکت داشتند.چون بعدش که ما هم به عراق حمله کردیم و البته شکست بسیار سختی هم خوردیم که منجر به نوشیدن جام زهر از جانب آقای خمینی شد.وقتی قرار شد دادسرای آمل را بگیرند برادران سپاهی و بسیجی از ترسشان اولین کاری که کردند ریشهایشان را زدند تا بین مردم عادی بر بخورند و فرار کنند.
دوست عزیز جواب شما رو در وبلاگ میدهم...
حسین ریاحی به محمود هاشمی(محمود آر پی جی) میگفت نوک برجک سپاه را می
بینی؟با آر پی جی 7 دقیق بزن اونجا.سپاهیها از ترسشان با شورت و زیرپوش فرار
میکردند.این را توی زندان تعریف کرده بود.قبل از اینکه تیرباران شود.
پاسخ بنده :
شما گفتید هنوز از جبهه های حق علیه باطل جنازه می آورند، آری ما شهیدان زیادی را برای حفظ این خاک در طول تاریخ داده ایم و این بار هم شهیدان زیادی تقدیم کردیم تا نگذاریم این خاک به دست اجنبی و مزدور برسه. آری مردم آمل هم برای حفظ شهرشان قیام کردند و در مقابل آن مزدوران ایستادند. شما گفتید با مردم عادی کاری نداشتند. پس این 40 شهیدی که در آن روز به شهادت رسیدند که بودند و از کجا آمده بودند؟ سایت هایی که اساساً مخالف نظام هستند به این مسئله اقرار دارند که مردم عادی به دفاع از شهر پرداختند. در لینکی که در قسمت پیوندهای وبلاگ با عنوان "(حماسه 6 بهمن آمل در ویکی پدیا)" گذاشتم میتونی واقعیات رو بخونی.گفتی مگر می شود یک عده بسیجی و سپاهی محاصره شوند؟ آری وقتی چچیزی نداشته باشی و عده زیادی را ترور کرده باشند دیگر جایی برای مقابله نمی ماند. در آن زمان ساختمان بسیج آمل در کنار پارک امروزی شهر (کنار پل تاریخی آمل) قرار داشت که خالی از سلاح بود و به جز تعداد اندکی اسلحه ژ-3 یا کلاش دیگر چیزی نداشتند، اصلاً آنجا برای جنگ نبود آنجا فقط محلی برای نام نویسی و اعزام نیرو به جبهه بود. و مزدوران قافل گیرانه به آن حمله کردند در حالی که تعداد زیادی از حذب اللهی ها را ترور کرده بودند. و پس از حمله به ساختمان بسیج چون بسیج سلاح آنچنانی برای مقابله نداشت مجبور به عقب نشینی و بستن درها شد و تا صبح صبر کرد و مزدوران که آن را به محاصره در آورده بودند اقدام به شلیک تیر کردند که مردم با شنیدن این تیرها بود که صبح برای خبردار شدن از موضوع از روستاهای اطراف به شهر آمدند و وقتی از موضوع مطلع شدند به بقیه خبر دادند. این بود که سیلی از جمعیت با بیل و کلنگ و داس و سنگ به شهر آمدند و به دفاع از آن پرداختند. این بود که این روز را به روز حماسه مردم آمل نام نهادند. و الحق و الانصاف که حماسه عظیمی بود. همه منابع میگویند که مردم عادی به دفاع پرداختند. و شما همانند آن مزدوران می گویید که مردم با کمونیست ها بودند. در ضمن ظاهراً شما متوجه منظور امام جمعه آمل نشدید و فکر کنم این حرف بزرگ دیگری احتمالاً حضرت امام باشه که گفتند اگر ما 100 تا از این جوان ها را داشتیم صدام را شکست می دادیم. حالا کار نداریم این حرف کدام شخص بود مهم این است که منظور آن شخص از این جوان ها همان 40 نفر شهید روز 6 بهمن 60 میباشد که جانشان را فدای آمل کردند. دوست عزیز شما مثل آن مزدوران اشتباه نکنید. وقتی آن ها را گرفتند تا اعدام کنند چشم هایشان را بستند و در این زمان مردم علیه آنها شعار میدادند و یکی از آنها به مسئول اعدام گفت شما دارید ما را فریب می دهید، شما رادیو روشن کردید تا بگویید مردم مخالف ما هستند و اینجا بود که مسئول اعدام چشم بندها را باز کرد تا خودشان به چشم ببینند. و تازه بود که به محاسبات غلط خود پی بردند. شما گفتید چگونه مردم عادی برمیخیزند و به دفاع از شهر میپردازند؟ پاسخ من این است که چگونه میلیون ها تن از ایرانیان به جبهه های حق علیه باطل رفتند همانگونه هم از شهر دفاع کردند. مردم آمل زاده مکتب عاشورایی هستند. مردم با عشق به مبارزه پرداختند. آری وقتی تعداد زیاد باشد قطعاً بدون سلاح و با دست خالی هم میشود مبارزه کرد.آن روز شهر پر از مردم عادی شده بود که برای دفاع از شهر آمده بودند. مگر مردم چگونه رژیم پهلوی را سرنگون کردند؟ آن وقت مگر مردم سلاح داشتند؟ تنها سلاح مردم قلب پاک آنها بود. مردم آمل در آن روز استقامتی همچون دماوند داشتند. شما گفتید جنگلی ها با مردم عادی کاری نداشتند پس چرا آن 40 شهید را به شهادت رساندند و چرا وقتی فهمیدند مردم با آنها همراه نیستند به سوی مردم عادی تیراندازی کردند. پس آنها دوستدار مردم نبودند. گفتی سپاهی فرار کردند پس چه کسی از شهر دفاع کرد............ معلوم میشود که فقط مردم عادی بودند که از شهر دفاع کردند و زمانی که کار تمام شد یعنی غروب روز حماسه و با فرار کمونیست ها و دستگیری عده ای از آنها توسط مردم، تازه بالگردی از طرف سپاه قائمشهر برای مبارزه آمده بود که پس از تعقیب و گریز در روستای کوهستانی گزناسرای آمل به آنها رسیدند که با اسلحه دوربین دار فرمانده بالگرد را مورد اصابت قرار دادند که بالگرد مجبور به برگشت شد. کمونیست ها در قسمت خدیوکلای گزناسرا مخفی شده بودند. لازم به ذکر است که در ایام زمستان گزناسرا خالی از سکنه هست چون یک منطقه ییلاقی هست.اگه میخوای باز ادامه بدم تا واقیت برات روشن بشه علی جان.
ما فرزندان آملیم ما دانش آموان مکتب عاشورا و مهدویت هستیم. ما در استقامت همچون دماوندیم.
آمل سرای دماوند