هزارسنگر شهر من آمل- Amol is my city

 

 

 

 

 

 

آمل شهر حماسه ششم بهمن سال60،آمل شهر هزارسنگر،آمل سرای دماوند،آمل اولین خاستگاه شیعیان دوازده امامی جهان،آمل آمل آمل



اثبات وجود خدا و توحید او

 

اثبات وجود خدا و توحید او

ابتدا بایستی وجود خدا را ثابت کنیم و از آن به عنوان مقدمه برای اثبات توحید استفاده کنیم :

ادله برای اثبات واجب متعال زیاد است :

1) برهان فطرت 2) برهان امکان 3) برهان محدودیت 4) برهان ضرورت و وجوب 5) برهان تدبیر و هدایت 6) برهان معلولیت  7) برهان نظم و تناسب 8) برهان حدوث و تغییر

در زیر هرکدام جداگانه به طور خلاصه مورد بحث قرار می گیرد :

1) برهان فطره :

ما خدا را با عقل بدیهی درک می کنیم " عقل بدیهی آن است که در مقابلش عقل نظری قرار دارد " وببا قلب خودمان به صورت علم حضوری خدا را می شناسیم .

استدلال :

قلب علم دارد به خدا آن هم از نوع علم حضوری " همانگونه که شخصی به نفس خود علم دارد " دلیل آن این است که هنگامی که تمام اسباب قطع شوند و مثلا شخصی در دریا بیفتد و بداند که دیگر انسان ها از آنجا رد نمی شوند قلبا به یک نیروی مافوق بشر اعتقاد دارد .

2) برهان امکان :

مقدمه

همه اشیاء از دو بخش تشکیل شده اند :

الف ) وجود در برابر عدم

ب ) ماهیت ( عبارت است از چگونگی و در جواب چیستی می آید )

با توجه به مقدمه بالا امکان دو صورت دارد :

1) امکان وجودی

2) امکان ماهیتی

امکان وجودی : متعلق بودن و مستقل نبودن یک موجود

 

امکان ماهیتی : از دو تعریف یا دو قسمت تشکیل شده :

1) ذات و ماهیت نسبت به وجود و عدم مساوی است و جهت موجود شدن یا عدم شدن دلیل خارجی می خواهد

2) سلب کردن مفهوم ضرورت وجود و عدم برای ماهیت

نکته :

در ماهیت نقیضان لا یجتمعان ولی یرتفعان " یعنی وجود و عدم نمی شود که با هم باشند ولی می توانند که هیچ کدام نباشند "

توجه : در صورتی که اصل را در فلسفه بر وجود قرار دهیم , تنها راه متصف شدن وجود به امکان همان تعریف امکان وجودی است و هرگز برمبنای امکان ما هوی وجود را بررسی نمی کنیم و اگر کسی امکان را برای وجود به حسب امکان ماهوی نقل کرده است این به سبب ماهیت وجود است .

علت عدم اتصاف وجود به امکان ما هوی :

چیزی نسبت به وجود و عدم سنجیده می شود که بتوان وجود و عدم را از آن سلب نمود یعنی خودش خالی از وجود باشد وگرنه نمی توان وجود را از آن سلب کرد در حالی که وجود این اقتضا را ندارد چون که وجود دارد و نسبت به عدم ممتنع است بلکه وجود نسبت به خودش ضروری است و نسبت به نقیضش (عدم) ممتنع است . پس وجود نسبت به وجود و عدم یکسان نیست.

با توجه به مقدمان بالا با هردومعنی امکان وجودی و ماهوی مبدا متعالی را ثابت می کنیم :

1) امکان ما هوی (روش ابن سینا) کل معقول یا واجب الوجود است نسبت به ذات خودش و یا ممکن الوجود است و یا ممتنع الوجود است  به ذات خودش (یعنی تنها آن را تصور می کنیم و به چیز دیگری کار نداریم) شکی نیست که این عالَم موجود است به ضرورت پس نیاز به ایجاد کننده داشته یعنی که کسی یا چیزی می بایست که آنرا ایجاد کرده باشد . حالا اگر آن ایجاد کننده واجب الوجود باشد پس همان مطلوب ماست ولی اگر ایجاد کننده این عالم ممکن الوجود باشد پس خودش هم نیاز به یک ایجاد کننده دارد که اگر واجب الوجود باشد پس مطلوب ماست و لی اگر که بخواهد ممکن الوجود باشد یا باید که آن ممکن اول علت ممکن دوم باشد که دور حاصل می شود و تمام عقلای عالَم آن را باطل می دانند . و اگر آن ایجاد کننده ممکن اول بخواهد که ممکن دیگری باشد در اینجا تسلسل حاصل می شود که این هم باطل است از نظر تمام عقلا .

ساده تر بیان می کنم :

عالم ممکن است ذاتا و کل ممکن لذاته در وجود احتیاج به غیر دارد پس عالم نیاز به یک ایجاد کننده و نیاز به غیر دارد و اگر آن ایجاد کننده واجب الوجود باشد مطلوب ماست و در غیر این صورت منتهی می شود یا به دور یا به تسلسل که هر دو باطل است.

بطلان دور :

چرا که دور مقدم شدن شیء بر نفسش است و به این معنی که شیء وجود دارد قبل از این که به وجود آمده باشد . مثلا می گوییم علت الف , ب است و علت ب , الف است . در اینجا هنوز ب ایجاد نشده که الف حاصل شود و هنوز الف حاصل نشده تا ب حاصل شود .

بطلان تسلسل :

در تسلسل تمام اعضا ممکن هستند و اگر علت هر کدام بخواهد دوباره ممکن باشد تا ابد هم که پیش برویم علت واحدی یافت نمی شود که بگوییم همه از آن حاصل شده اند . درست همانند این که ما ملیون ها صفر را در کنار هم بگذاریم و انتظار داشته باشیم عددی حاصل شود و این محال است چرا که ملیارد ها صفر هم عددی حاصل نمی کنند .

نوع دیگری بیان می کنم:

کل عالم ممکن است و هر ممکن علت می خواهد که علت آن یکی از این چهار علت باید باشد و منحصر در یکی از این ها باید باشد :

عدم ، نفس ممکن , چیزی مثل ممکن , واجب الوجود

بطلان علت بودن عدم :

فاقد الشی لیس معطی الشی یعنی چیزی که خودش عدم است چگونه می خواهد چیز دیگری را حاصل کند.

بطلان علت بودن نفس ممکن :

شیء قبل از اینکه به وجود آید عدم است و در بالا ذکر شد که عدم نمی تواند علت باشد.

بطلان علت بودن چیزی مثل ممکن ( ممکن دیگری علت ممکن اول باشد.):

تمام ممکنات نیاز به علت دارند حالا این ممکن دیگر  چگونه خودش ایجاد شده در حالی که عدم بوده و عدم چگونه می تواند خلق کند ؟

پس تنها مورد چهارم باقی میماند که باید تمام ممکنات به یک واجب الوجود برگردند و آن واجب علت همه باشد تا این مشکلات حاصل نشود .

حالا باید توجه داشت که این علت باید همچنان ادامه و بقا داشته باشد چرا که ممکن، وابسته به آن است همانگونه که در ابتدا به واسطه آن ایجاد شد , به خاطر استمرار علت یعنی همان امکان ماهوی .

2 ) امکان وجودی ( روش محقق سبزواری )

هنگامی که ما توجه می کنیم به وجود عینی (آنچه که در عالم خارج حاصل شده و وجود دارد) خالی نیست از یکی از این دوحالت :

1) یا واجب است یعنی که قیامش به ذات خودش است و مستقل است به صورتی که مخلوط با عدم نمی شود و نقصی در آن راه ندارد و صرف وجود است که کامل تر از آن وجود ندارد .

2) یا ممکن است به این معنی که نیاز مند به غیر خودش است و وجودش وابسته به غیر و علت دیگری است و کمال و اصل وجود او مشروط و مقید به غیر خودش است.

و وجود منحصر در این دو چیز است . یعنی یا موجودات مستقل هستند و یا اینکه غیر مستقل هستند .

حال اگر موجود خارجی اولین مورد باشد که همان مطلوب ماست و اگر که دومین مورد باشد نمی تواند که منفک باشد از وجود واجب الوجوب . به دلیل اینکه وجودی که نیازمند و فقیر است و متعلق به دیگری نمی تواند بدون علت خود و متعلق علیه و مفتقر الیه وجود داشته باشد و این خلاف فرض بالا در موجودات است که یا مستقل است و یا نیازمند . و در اینجا فرقی نیست که متعلق و فقیر واحد باشد یا متعدد , در طول هم باشند یا در عرض هم، به خاطر اینکه کل متعلق و فقیر و نیازمند به غیر از متعلق علیه و مفتقر الیه جدا نمی شود . در اینجا دیگر بحث دور و تسلسل هم وارد نمی شود و نیازی به باطل کردن دور و تسلسل نیست . وبدون این دو "رد کردن دور و تسلسل" خدا ثابت می شود .

3)برهان معلولیت

الف ) شکی نیست در وجود موجودات که در خارج هستند . کل این موجودات معلول هستند و کل معلول نیاز به علت دارد . پس کل این موجودات نیاز به علتی دارند که خودش معلول نباشد . فهو مطلوب (این مطلوب و همان حرف ماست)

ب ) کل موجودات این عالم معلول هستند و فرض عدم بر آن ها لازمه اش محال نیست (یعنی اگر نابود شوند محال(نیستی) حاصل نمی شود) و کل آنچه که از فرض عدمش محال ایجاد نمی شود , پس وجود , ذات آن نیست . یعنی که از نبود آن , عالم اشکالی پیدا نمی کند و وقتی که وجود برای او ذاتی نباشد پس باید از جایی وجود را به دست آورده باشد واین همان معنای معلولیت است .

نکته :

حالا اگر بگوییم معلولات نیاز به علت ندارند لازمه اش خلف در معلولیت است (یعنی که خلاف فرض معلولیت است که هر معلولی علتی می خواهد) و هم اینکه ترجیح بدون مرجح حاصل می شود یعنی که بودن او بر نبودنش مقدم شده . خوب چرا چیزی که علت ندارد حاصل شده و چرا عدم نمانده و چگونه بودن بر نبودن ترجیح پیدا کرده و این علت باید که مستقل در وجود باشد وگرنه یا دور حاصل می شود یا تسلسل که هر دو باطل است . ازاین دو مقدمه نتیجه گرفته می شود که کل موجودات محتاج به علت هستند به این دلیل که کل آن ها معلول هستند و نیازبه علت دارند که همان واجب الوجود باید باشد وگرنه معلولات بدون علت می مانند , چراکه کل معلولات نیاز به علت دارند و منفک شدن معلولات از علت محال است .

4) برهان ضرورت و وجوب :

شیء تا وقتی که واجب نشود وجود پیدا نمی کند و وجوب شیء حاصل نمی شود مگر اینکه عدم در آن راه نداشته باشد و این مساله حاصل نمی شود مگر اینکه علت تامه حاصل شود به دلیل اینکه کل موجودات عالم ممکن ذاتی هستند و ممکن اقتضاء وجود نمی کند همانگونه که اقتضاء عدم نمی کند و اگر فرض کنیم که وجود شیء مشروط به هزار شرط باشد پس ممکن نیست وجود آن شیء مگر اینکه هزار شرط آن حاصل باشد و علت آن محقق شود و اگر تنها یک شرط از شروط نباشد وجود او واجب نمی شود و در نتیجه وجود پیدا نمی کند و وجودِ ممکن محکوم است به ضرورت وجود. یعنی اول بایستی وجود ضرورت پیدا کند و بعد وجود حاصل شود . و وجودِ ممکن قبل از وجود شیء حاکی از وجود علت است چرا که بدون علت نه وجود است و نه ضرورت برای وجود

5) برهان حدوث و تغیر

کل عالَم متغیراست . وکل متغیر حادث است . در نتیجه عالَم حادث است . پس هرچه که حادث باشد نمی تواند که جسم باشد و همان واجب متعالی است به دلیل این که دور و تسلسل دفع شود .

اما حادث بودن :

بعد از ظهور تغییرات در اشیاء مادی و هرچه که ماده است ازصورتی به صورت دیگر و از کیفیت به کیفیت دیگر و از حالی به حال دیگر تبدیل می شود و هیچ شیء مادی نیست که تغییر و تبدیل پیدا نکند . و ماده تغییر پیدا می کند به انرژی و انرژی تبدیل به ماده می شود.  و اما کل صورت و کیفیت و حال که متبدل هستند محکوم به عدم بوده اند و حادث بوده اند و ازاین مقدمات نتیجه گرفته می شود که عالَم، حادث، و نیاز به ایجاد کننده دارد و خود آن ایجاد کننده، حادث نباشد و تغییر و تبدیل نپذیرد وگرنه در ناحیه علل دور و تسلسل ایجاد می شود . بله این برهان با توجه به براهین دیگر کامل می شود .

6) برهان نظم و تناسب

کاملا مشخص است که هر نظمی یک ناظم دارد که آن ناظم یک غرض صحیح باید داشته باشد مثل خلقت گوش برای شنیدن و زبان برای تکلم، و تناسب یعنی مناسبت اَعمال منظم بعضی از آن ها با بعضی دیگر برای رسیدن به هدفی که مترتب است آن بر آن اعمال منظم و نظم یافته .

نظم و تناسب هم چیزی است که هر عاقلی در اجزا عالم و اشیا می بیند . حتما به اندام بدن خود و تناسب آن ها با یکدیگر نگاه کنید . مثلا تناسب این است که چشم روی صورت است و اگر چشم کف پا بود چه می شد ؟

و نظم و تناسب هنگامی که متعدد و مستمر باشد صادر نمی شودمگر از صاحب شعور که عالِم و حکیم باشد و از همین جا است که انسان از دیدن یک خانه به وجود معمار آن خانه پی می برد که از ساخت آن یک هدف ( زندگی در آن ) داشته است و همین طور در دیگر ساخته های بشر نیز یا پای صانع در کار است یا پای هنرمند و... و احتمال صُدفه (اتفاقی بودن) نمی توان داد . چرا که فعل منظم و متناسب و مکرر و مستمر سنخِیتی با صدفه و اتفاقی بودن ندارد . چرا که صدفه دارای شعور نیست . خوب حالا چگونه می توان گفت که خانه را یک ناظم و عالِم و حکیم ساخته و هدفی داشته و این همه خانه اتفاقی و بدون دلیل ساخته نشده اند ولی این دنیا و عالَم و این همه نظم و تناسب صدفه است ؟

7) برهان محدودیت

کل موجودات از ممکنات عالم محدود به حدودی هستند و کل محدود برایش حاد (حد زننده) وجود دارد . پس برای عالم ممکنات حاد وجود دارد که نباید خودش محدود باشد و باید که صِرف وجود باشد چرا که در غیراین صورت دور و تسلسل ایجاد می شود .

محدود بودن :

کل موجودات عالم ممکنات محدود به حدودی هستند , یا حد مکانی یا زمانی و یا غیر این دو حد از کیفیات و خصائص و حتی مجردات هم محدود به حدود مراتب وجود و اثباب مجردات هستند , یعنی محدود به اسباب خود هستند .

توجه داشته باشید که کل محدودیت از هر نوع که باشد از ناحیه غیر محدود است و این حدود که در ممکنات و محدودات است نشان دهنده معلول بودن آنهاست و لازم است که این علت به چیزی که خودش غیر محدود است منتهی شود . یعنی کسی که در قرآن از او به عنوان عزیز و صمد و قیوم و غنی یاد شده و در اینجا توجه داشته باشید حرفی نزنید که به دور و تسلسل کشیده شوید چرا که هر دو را عقلا باطل اعلام کرده اند .

8) برهان تدبیر و هدایت

وقتی که نظام منظم عالم هستی را نگاه می کنیم علاوه بر نظم و تناسب موجود، تدبیر و شعور و حکمت را هم مشاهده می کنیم به صورتی که هرموجودی به سوی وظیفه خود هدایت شده است  با هدایت تکوینی و غریزی . شما به مورچه ها و زنبور های عسل نگاه کنید و یا به حیوانات دیگر که چگونه خانه می سازند و تولید مثل می کنند و غذا برای خود تهیه می کنند . پرواز کردن بلد هستند بدون این که کسی به آن ها آموزش دهد . شما نگاه کنید که چگونه زنبور گَردِ گل را به عسل تبدیل می کند و چگونه تمام زنبور ها داخل کندوی خود را شش ضلعی می سازند . آیاهمه این ها اتفاقی است . کجا دیده اید که مثلا طوفان شود و به طور اتفاقی هر بار که طوفان می شود مثلا یک درخت روی رودخانه بیفتد . ممکن است که یک بار طوفان شود و درختی روی رودخانه بیفتد ولی شاید صد طوفان دیگر اتفاق بیفتد ولی درختی روی رودخانه نیفتد , به این میگویند اتفاق , نه این که این عالم با این همه نظم اتفاقی باشد .

حال بحث انسان که سرجای خودش به کتاب( انسان موجود ناشناخته - نوشته آلکسیس کارل ) مراجعه کنید . شما نگاه کنید چگونه و با چه نظمی بدن دربرابر میکروب ها دفاع می کند و چه تدبیری این نظم را پیش بینی کرده و چه علم و قدرتی لازم بوده است .

شما نگاه کنید که هرکس به دنیا می آید ابتدا کودک است و بعد پیر می شود . چگونه این اتفاق است . چرا یک بار اتفاق نمی افتد که انسانی پیر به دنیا بیاید و هر چه زمان گذشت کوچک شود و وقتی کودک شد بمیرد ؟ جواب مشخص است . این ها همه ازروی شعور و تدبیر نظم بوده و یعنی نیاز به ناظم و مدبر و یک وجود با شعور هست تا این ها را خلق کند .

و اینک به اثبات توحید می پردازیم :

اثبات عقلی توحید :

در ابتدا اقسام توحید را بیان می کنیم :

الف ) توحید نظری: 1. توحید ذاتی 2 . توحید صفاتی 3 . توحید افعالی

ب ) توحید عملی: 1 . توحید تشریعی 2 . توحید عبادی 3 . توحیدتوحید استعانی 4 . توحید حبی

توجه داشته باشید بعضی از ادله اثبات مبدا متعالی کفایت می کند برای اثبات توحید ذاتی خداوند .

به طور مثال برهان فطرت دلالت می کند بر این که قلب توجه ندارد مگر بر حقیقت واحدی همان گونه که هنگام قطع امید از اسباب به یک قادر مطلق واحد توجه دارد نه به متعدد . مثلا وقتی در حال غرق شدن در دریا هستید میگویید خدایا کمکم کن که این خدا واحد است.

و مقتضی برهان محدودیت ، لاحدیت است که لازمه است برای صرفیت مبدا متعالی که لاحدیت هم در مورد خداوند با تعدد سازگار نیست چرا که کل واحد بر فرض تعدد محدود به حدود می شود در قبال واحد دیگر چرا که هرکدام در عرض دیگری است نه در طول دیگری و این خلف است در صرفیت خداوند و لاحدیه او و در نتیجه هرکدام از آنها در این که وجودش حد خورده نیاز به حاد دیگری دارد که در این صورت یا دور حاصل می شود یا تسلسل که قبلا بطلان آن ها را ثابت کردیم و در زبان فلاسفه صرفیه شیی لا یتثنی و لا یتکرر .

و امام صادق (ع) در جواب ذندیق فرمودند که :

خالی نیست گفته تو که خداوند دوتا باشد از این که آن دو از قدیم باشند و قوی و یا هردو ضعیف باشند و یا یکی قوی و دیگری ضعیف باشد . و اگر هر دو قوی و مطلق غیر متناهی باشند چرا هر کدام آن ها دفع نمی کند دیگری را و جداگانه تدبیر امور را به دست نمی گیرد ؟

و اگر یکی قوی و دیگری ضعیف باشد ثابت می شود که خدا یکی است چرا که دومی در مقابل اولی که قوی است عاجز است (در نتیجه عاجز نمی تواند که کمال مطلق و نا متناهی باشد و در نتیجه عاجز ، مخلوق کامل است .

در توحید افعالی هم می گوییم :

هنگامی که متوجه شدیم ذات واجب الوجود واحد است و مجالی برای تکثر و تعدد در او نیست مشخص می شود که غیر خداوندکه واجب الوجود است، باقی ، ممکنات هستند و ممکنات هم موجود هستند به وجود خداوند و همه در طول خداوند هستند و ممکن نیست که معلولی که در طول علت است ، با علت خود معارضه و ضدیت پیدا کند . و توحید افعالی که از آن توحید در خالقیت و ربوبیت است مستلزم توحید عبودی است چرا که عبادت مخصوص خالق و رب است .


جمعه 28 فروردين 1389برچسب:,

|

تاریخچه شهر آمل- قسمت 2

 

 

بررسی بافت آمل

 

 محدوده بافت قدیم توسط عناصر و فضاهای شالوده ای ، عملکردی و کالبدی زیر تعریف میگردد :

1.     عناصر و فضاهای شالوده ای و ساختاری بافت کهن :

·        راسته اصلی بازار با عناصر عملکردی و کالبدی به عنوان ستون فقرات بافت کهن با جهت جنوب شرقی-شمال غربی .

·        پیوستگی و انسجام فضایی بین مراکز اصلی و گذرها و معابر اصلی و فرعی محلات پانزده گانه بافت قدیم .

2.     عناصر و فضاهای شالوده ای و عملکردی استخوان بندی شهر :

·        حفاظت بافت کهن توسط کنترل ساخت وسازهای نوساز در جوار شبکه های اصلی شهر و اتصال و ارتباط ستون فقرات بافت قدیم به خیابانها و لبه های شریانی شهر اعم از :

×         خیابانهای انقلاب ، مهدیه ، 17 شهریور ، مصطفی خمینی ، شهید رجایی و باهنر ، واقع در حاشیه جنوبی بافت .

×         خیابان طالب آملی در غرب .

×         خیابان شهید بهشتی واقع در شرق .

×         پلهای دروازه چشمه و معلق واقع در بخش مرکزی شهر .

×         میدان 17 شهریور به عنوان مهمترین گره شهری واقع در جنوب غربی بافت .

×         خیابان شهید فیاض بخش واقع در شمال بافت و غرب مسجد امام حسن عسگری .

·        همجواری کاربری ها و عملکردهای شهری  ، اداری ، آموزشی ، تجاری ، خدماتی و ... واقع در حاشیه جنوب و شرق بافت قدیم .

3.     عناصر و فضاهای تاریخی :

·        عناصر و محوطه های تاریخی شهر قدیم آمل واقع در شمال بافت کهن مشتمل بر :

×         بقاع متبرکه : بقعه میر حیدر ، بقعه ناصرالحق ، بقعه آل رسول یا آتشکده .

×         اراضی باغداری

×         فضاهای عملکردی : دبیرستان محمد طبری ، خانه جوان ، میدانچه مسجد امام حسن عسگری و ... .

·        فضاها و مبادی ورودی گذشته بافت قدیم شامل :

×         دروازه شمالی ( بحر خزر ) منطبق بر خیابان علیزاده .

×         دروازه شرقی یا بار فروش ( بابل فعلی) منطبق بر کوچه برزگر .

×         دروازه جنوبی یا تهران ( لاریجان ) در شرق بیمارستان 17 شهریور ( مصلی قدیم آمل ) منطبق بر خیابان رسالت .

×         دروازه غربی یا نور واقع در شمال قبرستان امازاده ابراهیم و منطبق بر کوچه طاهری و کوچه چهارده معصوم .

·        عناصر کالبدی و عملکردی با ارزش دارای سبک پهلوی اول و دوم شامل :

×         ادارات اقتصاد ودارایی ( ثبت ملی ) ، ثبت اسناد ، ثبت احوال ، شهربانی و ژاندارمری سابق واقع در شرق پل دروازه چشمه .

×         شهرداری آمل ، دبیرستان امام خمینی ، هتل شهرداری ، دفتر فروش شهرک نارنجستان ، کارگاه نوسازی و تجهیز مدارس و ... واقع در جنوب بافت کهن .

×         ساختمانها و بدنه های شکل گرفته در جوار خیابان شهید بهشتی .

4.     عناصر و فضاهای شهری :

·        تکیه اسک به عنوان عمده ترین فضای باز شهری محصور شده توسط کاربری های مذهبی-اجتماعی واقع در میان خیابان شهید رجایی و کوچه قدس به مثابه یک فضای واسط بین بافت کهن و بافت میانی ( پهلوی اول ) و دیگر کاربری های شهری .

·        نهر شهرود با معابر ، گذرهای پیاده و بناهای شکل گرفته در پیرامون آن و عبور از این نهر از نزدیکی تکیه اسک و فضاهای ورودی گذشته شهر ( دروازه تهران ) .

·        رودخانه هراز و شکل گیری فضاهای باز عمومی و تفرجگاهی در جوار آن با ارزش ویژه دیداری .

 

     محدوده بافت قدیم آمل که هسته قدیمی شهر را تشکیل میدهد ، از گذشته های دور به علت نزدیکی رودخانه هراز و جاری شدن آب آن بر این اراضی ، مورد استقبال اهالی برای سکونت و تمرکز قرار گرفته است و احتمالا کهندژ اصلی شارستان را در دوران ساسانی همین محدوده تشکیل میداده است و بازمانده آتتشکده آن دوران در این محدوده نیز این گمان را تایید میکند .

     از نظر کالبدی شهر آمل و بافت کهن آن در طول تاریخ با تحولات گوناگونی مواجه بوده که در این میان  تهاجم و تخریب شهر ( مانند کشتار امیر تیمور در سال 1378 قمری و یا آتش سوزی بزرگ شهر در سال 1335 هجری قمری ) شهر را در دوره های انتقالی حساسی قرار داده است که بیشتر از همه چیز با تحرکهای مهاجرتی همراه گردیده است .

     بر اساس سرشماری سال 1375 در محدوده بافت قدیم آمل تعداد 3026 خانوار شامل 11790 نفر ساکن هستند که در مقایسه با آمار جمعیت شهر آمل ، فقط 4/7 درصد جمعیت کل شهر را شامل میشود ؛ ولی این میزان عملکرد واقعی این محدوده را نمایش نمیدهد . این محدوده در حقیقت تاریخی ترین هسته مرکزی و سکونتی شهر آمل شناخته میشود و مجموعه ای از چند محله قدیمی و تاریخی شهر آمل است اغلب با اسامی اقوام و طوایف نخستین و مهاجران به شهر آمل که توسعه و رونق این شهر را ایجاد کرده اند همراه است .

     بطور کلی مقر ابتدایی شهر آمل از حوالی سبزه میدان و مصلای قدیم ( موقعیت فعلی بیمارستان 17 شهریور ) تا منطقه پایین بازار و کمی پایین تر از محله پایین بازار یعنی اراضی  « گنبد بن » که در گذشته به آنجا « عوامه کوی » میگفتند ، بوده است . بر اساس شواهد تاریخی و مستندات محلی وجود بنایی موسوم به آتشکده ( گنبد شمس آل رسول ) واقع در اراضی شهر قدیم ، اینگونه به نظر میرسد که محدوده و باغهای اطراف  آتشکده در اصل « کهندژ » شهر ساسانی بوده  و بعد از ورود اسلام و احداث مسجد و اردوگاه اعراب در بخش « ربض » شهر ساسانی ( محدوده جنوب کهندژ ) ، عملا نطفه شهری به موقعیت جدید ( گلباغ محله یا محدوده اطراف مسجد جامع ) منتقل گردید .

     تنها عامل طبیعی در گذشته که موجب اشکال در توسعه شهر بوده است ، رودخانه هراز میباشد . این رودخانه امل را به دو قسمت غربی-شرقی تقسیم کرده است .

     ظاهرا به دلیل افزایش جمعیت  وتازه واردین از دیگر نقاط ، شهر آمل به دور هسته اولیه شروع به گسترش میکند . مقر ابتدایی شهر به دور خود قشری میبندد که به دلیل عدم وجود منابع مستند ، نمیتوان مدعی شد که گسترش شهر به کدام جهت جغرافیایی سریعتر بوده است ولی حدسی که میتوان زد این است که گسترش شهر به طرف جنوب و جنوب غربی بوده است . در دوره های بعد از ایجاد هسته اولیه مخصوصا در دوره صفویه علاوه بر رشد طبیعی  جمعیت شهر به دلیل مهاجرتهای دسته جمعی افراد ساکن در قریه های کوهستانی لاریجان ، شهر را به طرف جنوب ، جنوب شرقی و جنوب غربی به دلیل نزدیکی نسبی به مبدا حرکت مهاجرین و در دوره متاخر به جبهه شرقی گسترش داده است . لذا مناطق مسکونی جدید بعد از دوران صفویه به سرعت در بافت کهن آمل به صورت محلات طایفه ای ایجاد گردید .

     چون بافت کهن آمل از دخالتهای کالبدی و عبور خیابانهای چلیپایی دوران پهلوی مصون مانده است ، لذا پیوستگی فضایی عناصر شهری و مراکز محلات از طریق گذرها و معابر اصلی بافت موجب تشکل و انسجام بافت میگردد .

عناصر و ساختمانهای با ارزش :

1.     بناهای ثبت شده :

·        بقعه میربزرگ ( بقعه میر قوام الدین مرعشی آملی).

·        گنبد ناصر الحق

·        بقعه میر حیدر آملی ( سید سه تن )

·        گنبد شمس آل رسول ( شمس طبرسی )

·        بقعه و قبرستان امامزاده ابراهیم

·        بقعه امامزاده قاسم 

·        پل دوازده چشمه

·        بقعه قدمگاه خضر

·        پل معلق

·        اداره اقتصاد و دارایی

 


جمعه 30 فروردين 1389برچسب:,

|

اندیشه نیچه

 

عنوان : اندیشه های نیچه 

افکار ‌نیچه و سر انجامش: فردریك ویلهیم نیچه در سال 1844 در شهر روكن از ایالت زاكسن آلمان به دنیا آمد و در رشته الهیات تحصیل كرد ولی آن را ترك و به مطالعه زبان‌های كهن روی آورد و در سن 25 سالگی به عنوان استاد زبان‌شناسی زبان‌های كهن و استاد فلسفه كلاسیك در دانشگاه بازل مشغول بكار شد و دوستی با واگنر موسیقی‌دان تأثیر عمیقی بر شخصیت او گذاشت. تجلیل از واگنر ستایش از (ابر مرد) بود اما هنگامی كه واگنر از در دوستی با مسیحیت و دین در آمد دوستی با او را ترك كرد و او را به شدیدترین وجه مورد انتقاد قرار داد.وی در سال 1889 تعادل فكری خویش را از دست داد و یازده سال بقیه عمرش را در حالت جنون گذراند و خواهرش پرستار او بود.نیچه

نویسنده : Iran Art News

از نظر نیچه فیلسوفی كه درصدد آفرینش جهان بنابر تصور خویش است می خواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این همان روا داشتن استبداد بر دیگران است. پس از نظر وی فلسفه همان خواست قدرت است همان خواست علت نخستین. او معتقد است كه باید بیش از خواست حقیقت جستجو كنیم. نیچه مسیحیت و متافیزیك را نیهیلیسم یا انكار زندگی و جهان گذران را به نام حقایق جاویدان و ثابت می داند زیرا خشك مذهبان به دنبال هیچ مطمئن هستند تا چیز نامطمئن.
نیچه نیاز آدمی به متافیزیك را باطل می داند. او ابدی و بخش ناپذیر بودن روح را كه طبق اندیشه مسیحی ست به تمسخر می گیرد اگرچه علم به جای روح ذهن و عاطفه را جایگزین كرده است. از نظر نیچه علم جهان را توضیح نمی دهد بلكه تفسیر می كند و در واقع معنایی برای وجود نباید در نظر گرفت.
نیچه مفاهیمی مانند خدا و گناه را بازیچه های كودكانه برای بشر می داند. او عبادت دینی را نتیجه بیكاری و فراغت آدمی می داند و می گوید كه كسانی كه بدون دین زندگی می كنند افرادی پركار هستند كه وقتی برای عبادات دینی ندارند ولی نسبت به آن بی تفاوتند و اگر از آنها بخواهند آن را انجام می دهند. نیچه خداگرایی انسان را نشانه ترس او، از دست یافتن به حقیقت و گرایش او به تحریف معنای زندگی می داند. از نظر نیچه دین برای فرمانروایان وسیله رسیدن به قدرت است. دین به فرمانبران انگیزه و وسوسه قدرت طلبی در آینده و به مردم عادی احساس آسایش و رضایت از زندگی را می دهد. نیچه می گوید كه دین برای پرستاری كردن از آدمی و پایان دادن به رنج های او آمده ولی بر رنج هایش می افزاید! و آنچه را كه باید نابود شود را نگه داشته و سبب پست شدن آدمی شده است طوری كه بیمارگونه احساس عذاب وجدان می كند.
نیچه نتیجه عشق به یك نفر را به زیان دیگران می داند و نتیجه می گیرد كه عشق به خدا همچون عشق به یك نفر است و به زیان دیگران تمام می شود. وی همچنین می گوید كه آنچه آدمی را والا می كند مدت احساس های والا در اوست نه شدت آن احساس ها. او می گوید كه كسی كه جنگجوست باید همواره در حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد! و كسی كه خود را خوار بشمارد به عنوان خوارشمارنده باز هم خود را بزرگ خواهد دانست. او حقیقت را به دریا تشبیه می كند كه چون نمك آب دریا زیاد است تشنگی را رفع نمی كند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود كه تشنگی اش را رفع نخواهد كرد. انسان نمی تواند از غرایز خود فرار كند. وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد. كسی كه دلش را به بند بكشد جانش را آزاد كرده است. گاهی ظواهر انسان را فریب می دهد مثلا سردی بیش از حد و یخ زدگی می تواند انگشت را بسوزاند و سوزان به نظر آید! آدمی كه از بی اخلاقی اش شرمگین است در نهایت از اخلاق خودش هم شرمگین خواهد بود. از نظر نیچه مردان بزرگ فقط آرمان های خود را نمایش داده اند. خطر خوشبختی در این است كه آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هركسی را نیز. هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلكه ما آن را اخلاقی تفسیر می كنیم. كسی كه بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. استعداد آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش كاهش یافت آنچه هست نمایان می شود. كسی كه آرمان نداشته باشد كمتر لاابالی ست تا كسی كه راه رسیدن به آرمانش را نمی داند.
نیچه معتقد است كه فلاسفه تا قبل از او اخلاق را نشكافته اند بلكه برایش حجت آورده اند و آنچه گفته اند فقط بر مبنای تجربه محدود خودشان بوده است.
نیچه تعریف می كند كه در روم قدیم ترحم به دیگری از اخلاق نبود بلكه ماورای اخلاق بود. او در جامعه اروپای عصر خود دو عامل ترس و ترحم را می بیند كه شكل دهنده آن روز اروپا بود. سوسیالیسم و ادعای جامعه آزاد در نظر نیچه یك گرایش بیمارگونه است كه مردم را با ضعف روحی بار می آورد و ترحم را در آنها برمی انگیزد. چنین جامعه ای از نظر او رو به تباهی ست و فیلسوفان آینده باید چاره ای برای آن پیدا كنند.
نیچه معتقد است كه یك فرد برای فیلسوف شدن باید سلسله مراتبی را طی كند و سنجشگر شك آور جزم باور و تاریخگزار باشد و نیز شاعر و جهانگرد و... تا از تجربیاتی كه كسب كرده بتواند از عمق به بلندای معانی برود و اینها لازمه فیلسوف شدن است اما شرط لازم آن آفرینش ارزش هاست. نیچه می گوید كه فیلسوفان آینده باید زمان را كوتاه كنند و همه حقیقت ها و ارزش های تعریف شده در گذشته را بررسی كنند و ارزش های جدید بیافرینند. آنها فرمانروا و قانونگذار هستند و بایدها را تعیین می كنند كه بشر از كجا شروع كند و به كجا برود. خواست حقیقت آنها خواست قدرت است. نیچه وجود این نوع فیلسوفان را لازم می داند. فیلسوف باید به جای دوستدار خردمندی، دیوانه ای با پرسش های خطرناك باشد كه قصد رفتن راه های نرفته را دارد و از ارزش گذاری های امروزین كه ریاكارانه است دوری كند و آرمانش عظمت باشد كه همانا قوت اراده است و بشر سست اراده امروز از آن دور است و چه بسا فضیلت هایی كه به دلیل فضیلت های جستجو شده بشر امروز در خاك دفن شده است و فیلسوف باید به دنبال پیدا كردنش باشد. چنین كسی سرشار از اراده است. فراسوی نیك و بد و سالار فضایل خود است.او تنهاترین است و عظمتش در همین است یعنی چنان پهناور كه پر. فلسفیدن از نظر نیچه دشوار است چون آموزاندنی نیست بلكه به تجربه حاصل می شود.
نیچه درباره فضیلت خود كه وجدان نیك می نامد می گوید كه از نوع فضیلت نیاكان وی نیست. او رفتار بشر مدرن را متغیر می داند مثل ستارگان كه از نور خورشیدهای متعدد رنگ می گیرند. فراسوی نیك و بد ورای ارزش ها نگریستن بشر به وجود خود رسیدن به ابر انسان یا انسان كامل است كه به خدا نزدیك تر است تا بشر. دریافت اخلاق مثل یك وضع یعنی اخلاق را نسبی و مربوط به وضع بشری دانستن سبب دلزدگی از آن شده نتیجه درباره دین هم چنین است. كسانی كه مردم از آنها به صاحبان اخلاق یاد می كنند اگر ما اشتباهشان را ببینیم از ما به بدی یاد خواهند كرد حتی اگر دوست ما باشند. نیچه حكم به اخلاق كردن و به این حكم محكوم كردن را مخصوص افراد تنگ جان می داند كه برای گشاده جانان در نظر می گیرند تا با صدور این حكم به معنویت برسند. نیچه رابطه بین معنویت و اخلاق آنان را زیر سئوال می برد.
نیچه می گوید كه همه به چیزی دلبستگی دارند و افراد والاتر به چیزهای والاتر اما افراد فرومایه فكر می كنند كه افراد والاتر به چیزی دلبستگی ندارند و ظاهربینی افراد فرومایه در نظر نیچه از سطحی نگری و ریاكاری آنهاست و برپایه هیچ شناخت اخلاقی نیست. حرف كسانی كه می گویند عشق بری از خودخواهی ست برای نیچه خنده دار است زیرا او همه چیز را طبق خواست قدرت می داند. مطلق بودن احكام اخلاقی از دیگر مواردی ست كه نیچه با آن مخالف است. او می گوید كه آنچه برای یك نفر سزاوار است نمی توان گفت برای فرد دیگر هم سزاوار است. به عنوان مثال انكار نفس و افتادگی سزاوار یك فرمانده نیست و برایش فضیلت محسوب نمی شود. حكم یكسان صادر كردن برای همه از نظر نیچه غیر اخلاقی ست. نیچه درباره ترحم معتقد است كه كسانی كه در خود احساس حقارت می كنند به دیگران رحم می كنند اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند! یعنی درد می كشند و می خواهند با دیگران هم دردی كنند. از نظر او كسانی كه با دیگران همدردی می كنند به دلیل دردمند بودن خودشان است.
از نظر نیچه قدرت روح دراز آن خود گرداندن است و احساس رشد به احساس قدرتمندی می رسد. او مرد را خواهان حقیقت می داند اما زن را موجودی سحطی نگر معرفی می كند. نیچه مخالف دموكراسی ست و نتیجه آن را پرورش بردگی و جباری می داند.
او روح آلمانی را دارای تضاد و ناپایداری و بی ثباتی می داند و موسیقی آلمانی را به دو نوع اروپایی و وطنی تقسیم می كند. او نبوغ را بر دو نوع می داند: یا بارور می كند (مثل مرد) یا بارور می شود (مثل زن). نیچه خود را آلمانی خوب نمی داند بلكه اروپایی خوب می داند و از میهن گرایی افراطی آلمانی ها بیزار است. از نظر او انگلیسی ها مردمی سرسخت و جدی هستند در حالی كه فرانسوی ها ظریف و رمانتیك اند و آلمانی ها دچار تضاد فكری هستند. نیچه اختلاف طبقاتی را از ضروریات جامعه برای اشتیاق به پرورش حالت های والاتر كمیاب تر دورتر و عامل چیرگی بر نفس می داند. او آغاز همه فرهنگ ها را بربریت می داند. از نظر او تكان خوردن بنیان عواطف یعنی زندگی در اثر آشوب غرایز باعث تباهی می شود. او جامعه را برای جامعه نمی داند بلكه برای هستی بالاتر می داند. اجحاف نكردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری اصل بنیادی جامعه است ولی خواست نفی زندگی ست چون زندگی بهره كشیدن از دیگران است كه ناتوان ترند. زندگی از نظر نیچه خواست قدرت است و بهره كشی به ذات زندگی تعلق دارد و كاركرد بنیادی اورگانیسم است. نتیجه خواست زندگی خواست قدرت است كه باعث خواست بهره كشی می شود.
نیچه اخلاق را به دو نوع اخلاق فرمانروایان و اخلاق بردگان یا زیردستان تقسیم می كند. اخلاق فرمانروایان تعیین كننده والا و پست است. او خود انسان والا را معیار ارزش می داند و اوست كه ارزش آفرین است نه كردار او. او از زیردستانش دستگیری می كند نه به خاطر دلسوزی و رحم بلكه به خاطر قدرتمندی اش. او ضد از خود گذشتگی و نرمخویی ست و به خاطر خودخواهی اش بالاتر از خود را نمی بیند بلكه پایین تر از خود را می بیند.او به سنت و دیرسالی تعلق دارد. در مقابل چنین اخلاقی اخلاق بردگان است كه بدبین هستند و قدرتمندان را محكوم می كنند. آنها برای كشیدن بار زندگی اخلاق شكیبایی رحم و سودمندی را دارند. از نظر آنها هر چه ترس انگیز است شر است. پس فرد بی ضرر و احمق خوب است. فرق بین این دو اخلاق اشتیاق به آزادی و شادی از آن است. نیچه عشق را فریبنده و ویرانگر می داند نه نجات بخش. او می گوید كه با رنج عمیق درونی آدمی از دیگران جدا می شود و والا می شود. انسان های آزاده دل شكسته و پر غرور خود را پنهان می كنند. نیچه معتقد است كه پاكی نفس جدایی می آورد. او هر امتیازی را وظیفه دانستن و از مسئولیت فروگذار نكردن و آن را به دیگران محول نكردن را از نشانه های والا بودن می داند. آدم های والا كمتر زخم و آسیب می بینند. او می گوید كه با دیگران بودن آلودگی می آورد. چهار فضیلتی كه نیچه مطرح می كند عبارت است از: دلیری درون بینی همدلی و تنهایی كه گرایش به آنها سبب پاكی می شود. از نظر او آنچه والا بودن یك فرد را ثابت می كند كرده های او نیست چون بیخ و بن آنها معلوم نیست و معانی مختلف دارند بلكه ایمان اوست. فرد خلوت نشین می گوید كه واقعیت در كتاب های نیست و فیلسوف آن را پنهان می كند. فرد والا از فهمیده شدن توسط دیگران در هراس است نه از بد فهمیده شدن چون می داند كه كسانی كه او را بفهمند به سرنوشت او یعنی رنج كشیدن در دنیا دچار خواهند شد.

ارسال : بتول شاه كرمی                                       منبع : www.karajneed.com

فراسوی نیك و بد- نیچه- ترجمه داریوش آشوری- انتشارات خوارزمی- ۱۳۷۹- تهران

افكار و سخنان نیچه : نیچه سخنان و حرفهایی را زده است كه خلاف آن چیزی است كه جامعه و مردم آن را در تبادلات اجتماعی دریافته‌اند البته اگر سخنان نیچه در باب بحث‌های فلسفی پیچیده بود كه در محافل فیلسوفان مطرح می‌شد شاید جای تعجب نبود لكن او سخنانی بسیار عامیانه را كه با فرهنگ مردم و منش‌های مردم سرستیز داشت بر زبان جاری كرده است او این سخنان را بسیار شاعرانه و قدرتمند گفته است بطوری كه تأثیرش را گذاشته و كتابهای او از پر فروش‌ترین كتابها گردیده است و اندیشه‌اش به بحث گذاشته می‌شود.
او در مورد سقراط حكیم بزرگ یونان و معلم اخلاق گفته است كه (سقراط یك سوء تفاهم بود) و همچنین در مورد دین مسیحیت نیز كه به طرز افراطی از آموزه‌های اخلاقی سرشار است می‌گوید كه (مسیحیت یك سوء تفاهم بود).
در مورد خداوند كه داستایوسكی می‌گوید اگر خداوند نباشد هر كاری مجاز می‌شود نیچه گفته است كه (خدا مرده است). او در مورد خود گفته است كه (من انسان نیستم من دینامیتم) .
عقاید اخلاقی :
نیچه نخست تحت لوای زرتشت حكیم پارسی با این طرز تفكر مبارزه كرد و « چنین گفت زرتشت » را در این رابطه نوشت . او برآمدن انسان جدیدی را كه همان (ابر مرد) است اعلام می‌كند.
نیچه در قبال اخلاق سنتی موضعی كاملاً مخالف اختیار كرد و گفته است كه « مجموعه اخلاق نیك خواهانه یك سوء تفاهم بود » از نظر او اینكه انسان باید انسانیتش را به معنای تام و تمام در خود محقق سازد و اینكه « رسد آدمی به جایی كه به جز خدا نباشد » و اینكه انسان باید اراده و فهم خود را در چارچوب یك زندگی نیك شكوفا كند و در هماهنگی با طبیعت و انسانهای دیگر و خود از عقل و یا از سایر منابع اندیشه مثل وحی كمك بگیرد همه و همه یك خطای بزرگ است. از منظر نیچه انسان زمانی كامل و سعادتمند است كه (فراسوی نیك و بد) زندگی كنند.
نیچه اخلاق را نه زاینده فرهنگ جامعه و نه احساسات فرد می‌داند. نه نسبی‌گرائی فرهنگی را می‌پذیرد و نه احساس گرائی را.
او انسان‌ها را به دو طبقه تقسیم می‌كند طبقه سروران و بردگان كه هر كدام از این طبقه اخلاق خاص خود را دارند. نزد سروران مفاهیم (نیك ـ بد) همردیف مفاهیم (ادب و بی‌حرمتی) است. این طبقه رفتارها و اخلاقیات كه با ترس و یا همدردی مترادف هستند را بد می‌خوانند و رفتار و اخلاق غرورآمیز ـ برتر ـ سرورمابانه ـ خوب هستند.
این گروه بر توان و قوای خود اعتماد می‌ورزند و درصدد ارضای آرزوها و تمنیات خود بر می‌آیند و بطور طبیعی علیه انسان‌های فرودست خصومت می‌ورزند و فروتنی و گذشت را به مسخره می‌گیرند.
طبقه بردگان ، اخلاق ، گرایشات و آرزوهای سروران را محكوم می‌كنن. در این طبقه همچنان كه قدرت و جاه‌طلبی طبقه سروران بد و ضد اخلاق تلقی می‌گردد خصلت‌های بردگان اخلاقی خوب توصیف می‌شود در حقیقت چون باید از سروران تبعیت كنند و فرمانبردار باشند در نظر آنان فرمانبرداری ، اخلاق خوبی است و غرور اخلاقی بد و همچنین در این رابطه صبر ، مهربانی ، برادری ، هم زیستی ، محبت فضیلت محسوب می شود.
نظام اخلاقی نیچه برآمده از تصور او از انسان است از اینكه انسان هنگامی به مقام انسانیت نائل می‌شود كه قابلیت‌های انسانی خود را با عقل و اراده محقق سازد از نظر او كاریكاتوری از (ابرمرد) و از زندگی است.  از نظر او انسان هنگامی مجال و فرصت شكوفاشدن دارد كه بتواند هر گونه مقاومتی را در هم بشكند و از خود ابر مرد بسازد او معتقد است كه مراقبت و اعمال تحكم بر اراده و فهم (اراده بر قدرت) ، یعنی موتور زندگی را محدود می‌سازد. انسان هنگامی سرور خواهد بود كه خود را در دریای جاویدان زندگی در اندازد و با او پیش رود.
نگاه انتقادی :
نیچه نه تنها خدا را بلكه انسان را نفی كرده است آن هم با تندترین جملات كه تاكنون هیچ كس جرئت ابراز آن را نداشت. نه تنها انسان را فاقد بعد روحانی می‌دانست بلكه عقل او را مورد انكار قرار داد.
او انسان را حیوانی ددمنش توصیف می‌كند و چنین است كه بسیاری از مخالفان نیچه در فلسفه او زمینه‌هایی برای پرورش افكار مستبدانه و جنون آمیز (رهایش سوم) یافته‌اند و غالباً برتری نژادی ژرمن‌ها را با ابر مردی كه نیچه از آن سخن گفته مرتبط می‌دانند. اما این نیز واقعیت است كه نیچه نژاد آلمانی را نكوهش كرده است.
در فلسفه او پس از نفی خدا و روح انسان دیگر چه چیز باقی می‌ماند ؟ احتمالاً هیچ و همان نیست انگاری كه نیچه به آن رسیده است.
فهم غلط نیچه از دین و خدا و انسان ، (ابرمرد) او را به (ابر امردی) كه به نیهیلسم می‌انجامد تبدیل كرده است هر چند برخی این ابرمرد را (رهایش سوم) و برخی (داوینچی) می‌دانند.

مقایسه نظام اخلاقی نیچه :
در صورتی كه نظام اخلاقی نیچه را با نظام اخلاق دینی مقایسه كنیم به نتایج جالب توجه می‌رسیم. ابر مرد نیچه را با لباس مذهب و دین در نظام اخلاق دینی فراوان داریم. در حالیكه نیچه به بیراهه می‌رود و بدنبال آن در نظام غیر دینی و حتی ضد دینی است.
البته منصور حلاج عارف  قرن سوم از دیدگاه ماركسیست‌ها ابرمردی است كه از (خودآئی) به (خدائی) رسیده است و خود را خدا می‌داند البته شطحیات او نیز مترادف با سخنان نیچه است.
اما در مكتـب اسلام حضرت علی (ع) انسان كاملـی است و مترادف « ابر مرد ». او كسی است كه براساس آرزوی نیچه فراتر از نیك و بد می‌اندیشید. او كسی است كه در نماز خود انگشتری یادگار رسول خدا را به گدا می‌دهد و در جنگ صفین بر علیه آنان كه قرآن را سرنیزه می‌كند و قرآن را به داوری می‌طلبند به یاران خود می‌گوید : كه قرآن ناطق منم ، اینها پاورق پاره‌ای بیش نیستند و در جنگ خندق در نبرد تن به تن با عمر بن عبدود وقتی كه خواست سر او را از تن جدا كند و او آب دهان انداخت لحظه‌ای درنگ كرد كه مباداً این كشتن او از سر انتقام و هوای نفس باشد. از این نمونه‌ها در مكتب اسلام فراوان هستند اما ماحصل كلام اینكه بنظر می‌رسد كه ابر مرد نیچه همان انسان خلیفه الله مكاتب دینی باشد.
نتیجه :

با بررسی افكار نیچه مشخص می‌گردد كه او بدنبال الگوئی از انسان است كه ابر مرد باشد و فراتر از نیك و بد بیندیشد : حضرت علی (ع) می‌فرماید كه برخی خدا را به طمع بهشت عبادت می‌كنند و این عبادت تاجران است و برخی به خاطر ترس از جهنم عبادت می‌كنند كه این عبادت بردگان است من خدا را بخاطر محبت او و بخاطر خداوندی او عبادت می‌كنم . آیا مصداق این سخنان اندیشیدن فراتر از نیك و بد نیست ؟
اما اینكه نیچه چرا بدنیال الگوی خود در نظام غیر دینی و ضد دین جستجو می‌كند ؟ مسئولیت فیلسوفان و معتقدان به وحدانیت خداوند و معتقدان نظام‌های دینی را سنگین‌تر می‌كند.
آیا این نظام‌ها در گسترش افكار فلسفی خود كاستی داشته‌اند ؟ آیا نیچه با این افكار و این نظام‌ها و این شخصیت‌های دینی آشنا بوده است ؟
اینها همه پرسش‌هایی است كه متفكران اسلامی را به تلاشی دو چندان در اشاعه مبانی فلسفی و اخلاقی دین نه به عنوان گفتگوی تمدن‌ها و نه به عنوان گفتگوی ادیان بلكه به عنوان (گفتگوی اخلاق‌ها) برای یافتن منشور تفاهم ملل تحریك می‌نماید.
منابع : كتاب چنین گفت زرتشت ـ داوری اخلاقی ـ ترجمه دكتر احمدعلی حیدری ـ مقاله‌های اینترنت  «کلی‌ترین فرمول در بنیاد هر دین و اخلاق این است که چنین و چنان کن و چنان مکن، تا سعادتمند گردی و گرنه خود دانی. و اساس هر اخلاقی و هر دینی همین دستور است. من این را گناه نخستین عقل می‌نامم. «نیچه»

برخلاف همه محققان و روانشناسان، خود پرستی را حق دانسته و شفقت را ضعف نفس و عیب می‌پنداشته است. وی می‌نویسد: این سخن باطل است که مردم و قبایل در حقوق یکسان‌اند. این عقیده با پیشرفت بشر منافات دارد. مردم باید دو دسته باشند؛ یکی زبردستان و خواجگان و گروه دیگر زیردستان و بندگان. اصالت و شرف متعلق به زبردستان است و آنها غایت وجودند و زیردستان آلت و وسیله اجرای اغراض ایشان. رأفت و علم و عفو و .... را باید کنار گذاشت و از این راه می‌توان از بردگی و بندگی‌ رها شد و این آغاز خواجگی و رهایی از بندگی است.»

زن از دیدگاه نیچه: نگاه نیچه به زن نیز یک دیدگاه سطحی و ضد ارزشی است. مثلاً می‌گوید: «زن را ژرف می‌انگارند. چرا؟ برای آن که هرگز به درون او نمی‌توان دست یافت. اما واقعیت آن است که زن حتی سطحی هم نیست». و یا می‌گوید مرد را برای جنگیدن باید پرورد و زن را برای دوباره نیرو گرفتن جنگ آوران، جنگ‌آور میوه بسیار شیرین دوست نمی‌دارد، از این رو دوستدار زن است. نگاه وی به زن یک نگاه ابزاری است و نه موجودی در راستای تکامل: «همه چیز زن معماست و همه چیزش را، یک راه گشودن است که نامش آبستنی است و یا می‌گوید: به سراغ زن می‌روی؟ تازیانه را فراموش مکن»  به اعتقاد نیچه جهان هستی نه نظمی دارد و نه غایت و واقعیت. به این معنا باورهای ما خالی از حقیت و ارزشند. «اعتقاد چیست؟ چه سال بوجود می‌آید؟ هر اعتقادی حقیقت انگاشتن چیزی است. خیلی ساده، جهان حقیقی وجود ندارد.». حقیقت از منظر او مانند طرح یک هنرمند و شاعر است که در پس این ظاهر و پدیده حقیقتی وجود ندارد. «اگر از ارتفاعی درست بنگریم، همه چیزها سرانجام به هم می‌رسد. اندیشه‌های فیلسوف، کار هنرمند و اعمال نیک».

علم، خدا و عالم پس ازمرگ از منظر نیچه:

او حتی علم را نیز روشی برای کشف حقیقت نمی‌پذیرد. علم را مجموعه‌ای می‌داند از قراردادهای مفید که مثل افسانه‌های مخلوق ذهن انسان است و هیچ پایه‌ای در واقعیت ندارند. علم نیز مانند دین و اخلاق و هنر، کوششی است برای شکل دادن به جهان و تبدیل کردن آن به چیزی درک پذیر برای ذهن انسان. میگوید علم بیانگر حقیقت نمی‌باشند، زیرا حقیقتی وجود ندارد.

با مسائل مطرح شده در راستای اعتقادات نیچه در رابطه با ارزشها و حقایق عالم نیل به افکار وی درباره خداوند و عالم، پس از مرگ دور از درک نمی‌باشد. وی عالم پس از مرگ را خرافه و سرابی بیش نمی‌داند و کسانی را که عالم پس از مرگ را وعظ می‌کنند، مذمّت می‌کند، او در کتاب "چنین گفت زرتشت" واعظان مرگ را اینگونه توصیف می‌کند: هستند {افراد} هولناکی که در درون خود می‌باید، شهوت پرستی پیشه کنند؛ یا کشتن نفس و نفس  کشی نیز شهوت شان است.

نیچه تدارک گذشته و عبور از مدرنیته و چشم‌اندازی برای زندگی درست در آینده را در عبارت «خدا مرده است» می‌آورد، نیتی که از بیان آن داشت چنانکه در تمام  نوشته‌های او مشهود است، فراتر از غلبه بی‌خدایی و الحاد همگان بود. مقصود وی بیشتر آن بود که امکان باور به چیزی که برتر از ذات جهان موجود و فراتر از عالم مادی باشد، دیگر ناممکن گشته است. او همچنین در کتاب «غروب بتها» بسیار فشرده و با زبانی زنده به تمامی میراث و آموزه‌های متافیزیک "افلاطون" و "سقراط" و "یونانیت" حمله می‌برد. نیچه می‌گوید: «حال آن که چیزی بیرون از کل در کار نیست که دیگر بار مسؤولیت بر دوش هیچ کس نمی‌توان نهاد. نمی‌توان رد هیچ موجودی را گرفت و به عقب رفت تا به یک علت نخستین رسید که جهان چه مادی و چه روحانی یک وحدت نیست. این است رهایش بزرگ و بس. مفهوم خدا تاکنون بزرگ‌ترین ضدیت با باشندگی{موجودیت} بوده است. با انکار خدا و با انکار مسؤولیت‌ در برابر خداست که ما جهان را نجات می‌بخشیم».

مخلص کلام اینکه «غروب بتها» آخرین اثری بود که خود نیچه منتشر کرد اما هنگامی که در ژانویه 1889 از چاپ درآمد، او یک مرد مجنون بود و دیگر هیچگاه از اثرش مطلع نگشت.

 منابع:

1.    فراسوی نیک و بد، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری.

2.    خواست قدرت، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری.

3.    گذار از مدرنیته، شاهرخ حقیقی.

4.    تاریخ فلسفه کاپلستون از فیشته تا نیچه، ترجمه داریوش آشوری.

5.    تبار شناسی اخلاق، فرید ریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری.

 هیچ زبانی بی لکنت این خبر را نگفت. و هر گوشی که شنید با وحشت این طور دهان به دهان گفت:

  زاهدی که عمری با وسوسه های لذت جنگیده بود، به محض اینکه سر از سجاده برداشت، خبر وحشتناک را شنید. بهت زده شد. بعد ناگهان ناامید و مویه کنان گفت: «همه زهدم هدر شد. چه کسی پاداشم را میدهد؟»

  مسیحی مؤمنی از مردم به غاری دور فرار میکرد و فریاد میزد: «بشر ملعون است. اوّل پسرش را به صلیب کشیدند. حالا خودش را کشتند.»

 باستان شناس پیری گفت: «بی خدا نمیتوان زیست. باید خدایان یونان را زنده کرد».

 گناهکار شرمنده ای در خفا تلخ میگریست: «از من ناراضی رفت.»

عارف سالخورده ای از درون میلرزید: «دوستی با قدرت مطلق آرامش بخش بود.»

ستم دیده ای به جنون افتاده بود. فریاد میزد: «ستمکاران! آسوده باشید!»

شاعری گفت: «تا خدا بود، همه غمها رنگ سبزی داشت.»

 حکیمی گفت: «جهان با مرگ خدا، بی عدل خواهد شد.»

کشیش ترس خورده، باد عبایش را انداخت. فریاد زد: «ایمان خود را گم نکنید. خداوند جانشین دارد. پسر دارد. مسیح را فراموش نکنید. او در آسمان هاست. او شما را فراموش نمیکند.»

 مرد برهمایی رفته بود تا با کمونیست ها در سوگ بنشیند. همان جا گفت: «در مرگ خدا هیچ کس مانند کمونیست ها نگریست. چون فرزندان ناخلف هستند که فقط پس از مرگ پدر قدرش را میدانند. آن که به دنبال زیبایی و عدل مطلق است، بی عشق به خدا نیست.»

 تاریخ نویسی گفت: «خداکشی رسم دیرینه بشر است. خدایان یونان، روم، هند، همه به دست بشر کشته شده اند.»

دانشمندی پاسخ داد: «امّا بشر همواره خدایان بهتری هم ساخته. باید خدای نویی بسازیم.» صدای فریادها بلند شد: «بشر خودش خدای خودش بشود.» بشر خودش خدای خودش بشود.

 پیری گفت: «برای همین هم خدا را کشتید. خواستید جانشین و وارث او شوید.»

 فیلسوفی گفت: «این قتل، پایان کار قاتل است. بشر قصاص میبیند.»

درویشی فریاد زد: «به هوش باشید. صنعت و دنیای جدید است، ثروت و پول است که خدا را کشت. ما را هم میکشد. فقط به هوش باشید!»

عالم غربی گفت: «حالا که خدا مرد، چه کسی ما را پس از مرگ زنده میکند؟»

مردی که ماه های آخر حیات را میگذراند، از تمنای کهن بشر گفت: «حالا که خدا نیست، باید خودمان بهشت را پیدا کنیم. باید هرچه زودتر بهشت را بیابیم تا جاودان بمانیم.»

جوانی شوق زده گفت: «چیزی را که حضرت آدم از کف داد، شاید ما دوباره به کف آوریم.»

 دیگری گفت: «خواستن توانستن است.»

این بار نوبت عاقل مردی بود، گفت: «از همان جایی که آدم از بهشت به زمین افتاد، لابد از همان جا هم میشود به بهشت رفت. باید همه جا را گشت.»

 پا به پا دور جهان و به دورترین نقطه یک جنگل بکر رفتند. خبر یافتند پسرک هفت ساله ای هست که به همه چیز معرفت دارد، و هزاره هاست همان طور هفت ساله مانده. با خود گفتند: «لابد از درخت ممنوعه خورده است.» بارقه ای از امید به دلشان افتاد. دیگر آن خبر وحشتناک را وحشتناک نمیدانستند. سنگ نوشته های مقدس را که از آغاز خلقت خبر میداد، دوباره تفسیر کردند که وقتی حوا دندانی به سیب ممنوعه زد و بعد آدم دندانی دیگر زد، لابد بقیه میوه بهشتی در دستشان بود که به عقوبت، هبوط کردند. پشت دست میگزیدند که چطور متوجه حقیقتی به این روشنی نشده بودند و میگفتند: «شاید این پسر بعدها در زمین از همین سیب خوده است.» بعضی دیگر تأکید کردند: «با دو بار که سیب را به دندان کردن ، سیب تمام نمیشود. آن هم سیب بهشتی که لابد بزرگ است.! پس بقیه داشت.»

     آنان که سختگیرتر بودند گفتند: «احتمالاً تخم آن میوۀ بهشتی به زمین شده و بار داده و پسرک از همین بار خورده است.» از ته دل امیدوار یکدیگر را بشارت میدادند: «ممکن است درخت بهشتی یا تخم آن هنوز باقی باشد.» اکنون خداوند را شماتت میکردند که تا زنده بود، چشم هایشان را به حقایقی از این دست بسته بود. مظلومیتی در خود حس کردند. مطمئن بودند رازهای تازه ای را خواهند گشود. امیدهایشان دور از دسترس نبود. عهد بستند با هم مهربان باشند. آنان که نازک دل تر بودند به گریه افتادند. در جنگل سبز باستانی، جماعت وار و یگانه پیش رفتند. امّا به دل منفرد بودند، هرکس بهشت و حیات جاودان را نصیبه خود میخواست. چنین، در پی پیرمرد هفت ساله و درخت بهشتی تا به جایی رفتند که نام هیچ یک از درختهایش را نمیدانستند. ساقه هایشان سبز بود و در مه غلیظ کمرنگ میزد. جلوتر که رفتند دیگر جایی را نمیدیدند. یک سفیدی مه رنگ مطلق بود و درختهای خاکستری اطراف بیشتر لمس می شدند تا گوش هایشان نجواهایی شنید که سرد بود. لرزیدند. معلوم نبود از پیرمرد هفت ساله یا از دیگری است. با شنیدن نام «نیچه» گوش هایشان تیزتر شد. امّا چون بقیه کلام را شنیدند چنان بی تاب شدند که خواستند به فرار برگردند و در مه گم شدند. فقط یکی ماند تا به آدمیان بگوید. صدای حزن انگیز و نرمی بود که سرد بود و بوی کاج های پیر میداد.

 می گفت: "نیچه پیامبر کفر گوی ما بود. او را جادوی کلام دادیم تا دروغ هایش را باور کنید و فرمانش دادیم تا خبر مرگ ما را بدهدو آخر او را مجنون ساختیم، می خواستیم دوستان و دشمنان خود را بشناسیم... شناختیم... شناختیم."


جمعه 28 فروردين 1389برچسب:,

|

تیم کاله شهر آمل(مازندران)

 

تیم والیبال کاله شهر آمل(مازندران) امروز یکشنبه 29/01/89 حریف خود تیم پتروشیمی را در ورزشگاه پیامبر اعظم شهر آمل و در حضور تماشاگران والیبال دوست مازندرانی با نتیجه 3 بر 1 شکست داد. این پیروزی را به همه هم استانی های عزیز تبریک میگم.

بازیکنان تیم کاله نشان دادند که تیم پتروشیمی در بازی قبل با ناداوری پیروز شدند. همینجا از همه بازیکنان تیم کاله تشکر میکنم.

جمعه 30 فروردين 1389برچسب:,

|


تصویر بالا نمایی از بقعه ناصر الحق اطروش کبیر در پایین بازار آمل می باشد. ناصرالحق اولین حکومت رسمی شیعه دوازده امامی جهان را به افتخار مازندران در آمل در سال 255 قمری هجری (سال 243 شمسی هجری) ایجاد کرده بود. اما امروزه در کمال ناباوری بدون هیچگونه توجهی ا سوی مسئولین در پارکی به همین نام رها شده است. این وبلاگ بیشتر در مورد شهر آمل و جاذبه های تاریخی و گردشگری و همچنین در مورد عالمان وبزرگان این شهر می باشد.×× از راعی ×× ************************* ابیاتی چند از شاعر گرانمایه طالب آملی: ... ... ... ... ... ... ... ... ... طالبا گمامبر که به سنبلستان هند فارغ ز یاد گلشن آمل نشسته ایم .................. نیَم ز دیدن کشمیر شاد چون طالب که سیر ساری و گلگشت آملم هوس است .................. ز مرغان چمن طالب، نواسنجی نمی بینم که طرز نغمه یاد از بلبل آمل نمی گیرد .................. به هیچ شهر دلم طالب از ملال نرست چه روز بود که بیرون زآملم کردند .................. چو من فرزانه ای برخاست از آن بوم طواف خاک آمل بایست کرد. ********************* به یاد دبیرستان تیزهوشان آمل ........................... شعر در مورد کلاس 302 دبیرستان استعدادهای درخشان آمل ... ... ... ... ... ... ... ... ... کنم روز و شب من خدا را سپاس که باشد مرا302 کلاس .................. سلامم به حامد به اصغر به هادی به فرزین و عارف به مسعود و مهدی .................. امیر نیاکی و فرشاد راعی به البرز و سامان و معراج و مانی .................. به سجاد سالار از شومیا جوان آملی، خضرایی، آریا .................. به برزنده و بر تقی هم سلام که باشد مرا در کلاس هم کلام .................. سعید و رسول و علی و رضا کنم ختم این شعر با مرتضی ***** شعر از امین راعی***** «در این شعر اسامی تمام افراد کلاس 302 سال تحصیلی 86-87 بجز خود شاعر آمده است.»
usamol0121@yahoo.com

آمل
سیاسی
مذهبی
ادبی
اخبار
شهدا
علما و دانشمندان آملی
متفرقه
تاریخی
جاذبه های گردشگری
تصاویر

راعی

اسفند 1391
شهريور 1391
تير 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
ارديبهشت 1390
فروردين 1390
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389
شهريور 1389
مرداد 1389
ارديبهشت 1389
فروردين 1389
اسفند 1388
بهمن 1388
دی 1388

تلاش برای شهرستان کردن و جداسازی بخش دابودشت و تجزیه آمل خیانتی آشکار به آمل و مردم دابودشت و دشت سر
تحصیل، نیروی کار خلاق، خدمت سربازی، اشتغال، ازدواج
تصاویری زیبا از روستای ییلاقی گزناسرای آمل
آقای ابراهیمی،معاون سیاسی استان،بهتراست دبیرخانه همایش شیعه شناسی دراولین پایتخت تشیع جهان(آمل) باشد
شعر بدون نقطه از حضرت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله)
معرفی دانشمندان آمل : آیت الله العظمی حاج میرزا هاشم آملی لاریجانی
دماوند مازندران قلب تپنده ایران زمین
ژنرال 13 ساله‌ی آملی که فرمانده سپاه سوم صدام را به زانو در آورد
رییس مجلس :وحدت شکل گرفته در شهر محسوس است/ما قلبا شما را دوست داریم /وجود یوسفیان ملا مایه پیشرفت ش
مرکز نمایشگاه های بین المللی استان نه در قائمشهر و نه در ساری، بلکه در آمل صنعتی و توریستی
دکتر یوسفیان با ۸۸هزار و۳۷۷ رای در استان اول شد / آمل با عزت ماند
یوسفیان ملا :اجازه نمی دهیم کارگران ،امیر منصور آریا بیکار شوند
یکی از خرده هایی که به دکتر یوسفیان می گیرن ....
از دشت سر تا موتلفه آمل و مازندنومه اصلاح طلب !
هفتم اسفند ۱۳۷۱ روزی محزون برای آملی ها
یادواره سردار رمضانعلی عبدی و سه شهید روستای ورامده لیتکوه آمل
کسی نبود به شما مشورت بدهد ؟ نقدپذیر که نیستید!
حضرت آیت‌الله جوادی آملی (حفظه الله) مجدداً بر وجود دانشگاه جامع دولتی در آمل تاکید کردند
شعر آمل
نصیری بخشدار لاریجان آمل : اوقاف شهرستان دماوند هیچ حقی در تولیت امامزاده هاشم(ع) ندارد
متن پیام امام صادق (ع) به مردم آمل و ساری
پیشتازی 685 پله ای دانشگاه شمال نسبت به دانشگاه صنعتی نوشیروانی در رتبه بندی (رنکینگ) جهانی دانشگاه
با عرض معذرت بخشی از نظرات پاک شده ....
کفر نویسی بر در و دیوار مساجد !!!!!!!!
بد نیست یه یادی از سه هزار میلیارد اختلاس کنیم !!!!!
مخترع مازندرانی در بخش پزشکی مقام آورد؛ «قلب» با ابتکار مخترع ایرانی تا "2 ماه" برای پیوند زنده می‌م
بررسی سابقه تاریخی عزاداری در آمل
چرا آمل باید فرودگاه داشته باشد؟
شعر محرم . شاعر ابوالفضل بادپا
محرم آمد و ....
گرامی باد 14 آبان روز ملی مازندران
آمل قهرمان مسابقات کشتی لوچوی مازندران
زندگی نامه آیت الله عبدالله جوادی آملی
گذری کوتاه بر آمل
چرا U.S.Amol ؟؟!!
سخن حضرت علامه حسن زاده آملی در مورد حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب
بزرگداشت حماسه ششم بهمن سال 1360 مردم آمل
شهر آمل از نگاه لغت نامه ی دهخدا
متن بخشی از سخنرانی علامه حسن زاده آملی در تأیید و تأکید مقام رهبری
یک با یک برابر نیست !!!!!!!!!!!!
سخنرانی آیت الله طبرسی در مورد حماسه ششم بهمن سال1360
به بهانه افتخارآفريني مردم آمل در 6 بهمن 1360
یادواره سرداران و هزار شهید شهر آمل (هزار سنگر)
شرکت کاله به عنوان یک کارخانه صنایع غذایی موفق
پیام تبریک به مناسبت دستگیری ریگی
بیوگرافی شهر آمل (قسمت 1 )
اثبات وجود خدا و توحید او
تاریخچه شهر آمل- قسمت 2
اندیشه نیچه
تیم کاله شهر آمل(مازندران)


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هزارسنگر شهر من آمل و آدرس usamol.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





هزارسنگر آمل
آمل سهم
طرفداران والیبال کاله آمل
دماوند آمل - Damavand Amol
روستای هاره
هواداران ذاکر اهل بیت
محمد کندلویی لاریجانی
هیئت سائلین الحسین شهرستان هزارسنگر آمل
اخبار شهرستان آمل
شاعران آمل
بچه مذهبی ( آمل )
روستای دیورز (لیتکوه آمل)
آمل نیوز
دبیرستان امام خمینی آمل
شورای اسلامی شهر آمل
فرمانداری آمل
شرکت کاله آمل (لبنی)
شرکت کاله آمل (گوشتی)
حماسه 6 بهمن آمل در ویکی پدیا
حزب الله آمل و لاریجان
نماز جمعه آمل
دلنوشته های شهروندان آملی
ابولفضل بادپا
شهر ما آمل(مهندس روزبه نصیری آملی)
سعید قبادی
انجمن نجوم آماتوری حاسب آملی
دوستم علی،اینجا مال توست
آملی
طالب آملی
هراز نیوز
وبسایت خبری تحلیلی 6 بهمن
میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرستان آمل
وب سایت جامع آمل
پایگاه اطلاع رسانی شهرداری آمل
دانشگاه شمال
علامه حسن زاده آملی
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
ریحون مگ
مجله خبری کسب و کار برتر


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 107
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 110
بازدید ماه : 133
بازدید کل : 11360
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


اوقات شرعی
........................ onLoad and onUnload Example

...........................